آخرین به‌روزرسانی:

Aboard

əˈbɔːrd əˈbɔːd

معنی و نمونه‌جمله

plural adverb preposition C1

روی، توی، از روی، روی یا داخل (کشتی یا هواپیما)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Once aboard, they started walking on the ship's deck.

پس از سوار شدن، شروع به راه رفتن روی عرشه‌ی کشتی کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد aboard

  1. adjective on or in a transportation object
    Synonyms:
    on on board traveling in transit loaded embarked boarded en route consigned
    Antonyms:
    off not on

Idioms

come aboard !

سوار شو، سوار شوید !، بفرمایید!

all aboard !

سوار شوید!

ارجاع به لغت aboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «aboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/aboard

لغات نزدیک aboard

پیشنهاد بهبود معانی