فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Amok

əˈmɑːk əˈmɒk

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

آدم‌کشی کردن، لذت بردن از آدم‌کشی، مجنون، شخص عصبانی و دیوانه، درحال جنون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

After a few drinks, he suddenly ran amok and started shooting.

پس از نوشیدن چند مشروب ناگهان به سرش زد و شروع کرد به تیراندازی کردن.

The mob ran amok and began looting the shops.

انبوه مردم دیوانه‌وار به چاپیدن مغازه‌ها پرداختند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد amok

  1. adverb in a murderous frenzy
    Synonyms:
    murderously amuck
  1. adjective frenzied as if possessed by a demon
    Synonyms:
    possessed demoniac demoniacal berserk amuck maenadic

Collocations

to run amok

1- بی‌اراده دست به خشونت و آدم‌کشی بی‌سبب زدن

2- هیجان‌زده و خشن شدن، عنان اختیار از دست دادن، خل‌بازی و خشونت کردن، دیوانه‌وار عمل کردن

ارجاع به لغت amok

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «amok» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/amok

لغات نزدیک amok

پیشنهاد بهبود معانی