آدمکشی کردن، لذت بردن از آدمکشی، مجنون، شخص عصبانی و دیوانه، درحال جنون
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After a few drinks, he suddenly ran amok and started shooting.
پس از نوشیدن چند مشروب ناگهان به سرش زد و شروع کرد به تیراندازی کردن.
The mob ran amok and began looting the shops.
انبوه مردم دیوانهوار به چاپیدن مغازهها پرداختند.
1- بیاراده دست به خشونت و آدمکشی بیسبب زدن
2- هیجانزده و خشن شدن، عنان اختیار از دست دادن، خلبازی و خشونت کردن، دیوانهوار عمل کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «amok» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/amok