آخرین به‌روزرسانی:

Backstab

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

خیانت کردن، از پشت خنجر زدن، غیبت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She was known to backstab her coworkers.

او به غیبت کردن پشت همکارانش معروف بود.

he knew what it felt like to be backstabbed by a so-called friend

او می‌دانست خیانت دیدن از یک به اصطلاح دوست چه احساسی دارد

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد backstab

  1. verb attack indirectly
    Synonyms:
    slander smear backbite betray double-cross sell down the river play Judas

ارجاع به لغت backstab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «backstab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/backstab

لغات نزدیک backstab

پیشنهاد بهبود معانی