فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clincher

ˈklɪntʃər ˈklɪntʃə

معنی و نمونه‌جمله

noun

متمسک‌شونده، قیچی‌کننده، قاطع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

His reference to Turkmanchai was the clincher that reconciled the two sides.

اشاره‌ی او به ترکمان‌چای نکته‌ی قاطعی بود که منجر به آشتی دو طرف شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clincher

  1. noun settling event
    Synonyms:
    finisher culmination closer capper finishing touch deciding moment deathblow crowning blow coup de grâce

ارجاع به لغت clincher

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clincher» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clincher

لغات نزدیک clincher

پیشنهاد بهبود معانی