بهطور متوالی، پشتسرهم، بهطور پیدرپی، بهترتیب، یکیپسازدیگری، بیوقفه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Aryan studied for five hours consecutively.
آریان پنج ساعت بهطور متوالی درس خواند.
Chelsea scored goals consecutively in the second half.
چلسی در نیمهی دوم بهطور پیدرپی گل میزد.
She won three games consecutively, setting a new record.
او در سه بازی بهطورمتوالی پیروز شد و رکورد جدیدی را ثبت کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «consecutively» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/consecutively