انگلیسی بریتانیایی نان قیفی (بستنی)
The children happily licked their cornets.
بچهها با خوشحالی نانهای قیفیشان را لیس میزدند.
The vendor handed the out cornets to the eager customers.
فروشنده نانهای قیفی را به مشتریان مشتاق داد.
موسیقی کورنت (نوعی ساز بادی برنجی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I am learning how to play the cornet.
دارم نحوهی نواختن کورنت را یاد میگیرم.
The cornet gleamed under the stage lights.
کورنت زیر چراغهای صحنه میدرخشید.
قیف کاغذی (شیرینی و غیره)
The vendor handed me a warm cornet filled with freshly popped popcorn.
فروشنده یک قیف کاغذی گرم پر از پاپکورن تازه به من داد.
The pastry chef filled the cornet with whipped cream.
قناد قیف کاغذی را با خامهی فرمگرفته پر کرد.
(نظامی) پرچمدار (سوارهنظام)
The cornet led the cavalry troop into battle.
پرچمدار سوارهنظام را به سوی نبرد هدایت کرد.
The young soldier aspired to be cornet one day.
سرباز جوان آرزو داشت روزی پرچمدار شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cornet» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cornet