شکل جمع:
defenestrationsاز پنجره بیرون انداختن
The defenestration of the criminal shocked them.
از پنجره بیرون انداختن جنایتکار آنان را شوکه کرد.
The defenestration of the protester caught everyone by surprise.
از پنجره بیرون انداختن معترض همه را شگفتزده کرد.
برکناری، عزل (از مقام)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The news of the defenestration spread quickly through the town.
خبر برکناری بهسرعت در شهر پخش شد.
The CEO's defenestration was a result of the company's poor financial performance.
عزل مدیرعامل نتیجهی عملکرد ضعیف مالی شرکت بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «defenestration» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/defenestration