فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dished

dɪʃt dɪʃt

سوم‌شخص مفرد:

dishes

وجه وصفی حال:

dishing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

مقعر، گود، کاو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The gymnasium has a dished roof.

سالن بدن‌سازی دارای سقف مقعر است.

The dished cups were filled with fragrant tea.

فنجان‌های گود چای معطر پر شده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dished

  1. adjective shaped like a dish or pan
    Synonyms:
    dish-shaped patelliform

ارجاع به لغت dished

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dished» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dished

لغات نزدیک dished

پیشنهاد بهبود معانی