Fait Accompli

ˈfeɪtˌɑːˈkɑːmpli ˈfeɪtˌɑːˈkɑːmpli ˈfeɪtˌɑːˈkɑːmpli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    faits accomplis

معنی

noun phrase
عمل انجام‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fait accompli

  1. noun accomplished fact
    Synonyms: a truth, accomplished fact, certainty, cold hard facts, done deal, done deed, fact of life, grim reality, hard facts, irreversible accomplishment, irreversible act, irreversible truth, matter of fact, reality, self-evident fact, undeniable fact

ارجاع به لغت fait accompli

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fait accompli» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fait-accompli

لغات نزدیک fait accompli

پیشنهاد بهبود معانی