فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fraying

American: ˈfreɪɪŋ British: ˈfreɪɪŋ

گذشته‌ی ساده:

frayed

شکل سوم:

frayed

سوم‌شخص مفرد:

frays

معنی

چیز فرسوده، چیز ساییده‌شده، فرسایش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fraying

  1. verb cause friction
    Synonyms:
    rubbing scratching chafing fretting straining clashing conflicting disputing contesting brawling scuffling battling combatting attacking assailing shredding unravelling ravelling alarming broiling

ارجاع به لغت fraying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fraying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fraying

لغات نزدیک fraying

پیشنهاد بهبود معانی