بیطرف، مستقل
The free-floating voters may hold the key to the election outcome.
رایدهندگان بیطرف ممکن است کلید نتیجهی انتخابات را در دست داشته باشند.
His free-floating style of writing made his work stand out from the rest.
سبک مستقل نویسندگی او باعث شد آثارش از بقیه متمایز شود.
شناور، معلق، آزاد، رها، فارغ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The free-floating balloon drifted in the sky.
بالن معلق در آسمان حرکت کرد.
The free-floating debris in space posed a danger to spacecraft.
زبالههای رها در فضا خطری برای فضاپیماها به همراه داشت.
بدون تعهد، بیقیدوبند
The free-floating ideas
ایدههای بیقیدوبند
The company's free-floating policies allowed employees to work more independently.
سیاستهای بدون تعهد این شرکت به کارکنان اجازه میدهد تا مستقلتر کار کنند.
بیدلیل، بیموجب، بیانگیزه
free-floating fear
ترس بیدلیل
The therapist helped her work through her free-floating anxiety.
درمانگر به او کمک کرد تا از طریق اضطراب بیموجبش کار کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «free-floating» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/free-floating