شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (Noun): full time
تماموقت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
a full-time employee
کارمند تماموقت
I am studying full-time to become a lawyer.
بهطور تماموقت درس میخوانم تا وکیل شوم.
انگلیسی بریتانیایی ورزش پایان مسابقه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The fans cheered loudly as the referee signaled the full time.
وقتی داور پایان مسابقه را اعلام کرد، هواداران با صدای بلند به تشویق پرداختند.
The referee blew the whistle to signal full time.
داور سوت زد تا پایان مسابقه را اعلام کند.
زمان اشتغال به کار
Full time for this job is 40 hours a week.
زمان اشتغال به کار این کار ۴۰ ساعت در هفته است.
شغل تماموقت، کار تماموقت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «full-time» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/full-time