فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Full-time

fʊlˈtaɪm fʊlˈtaɪm

توضیحات:

شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (Noun): full time

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb B1

تمام‌وقت

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

a full-time employee

کارمند تمام‌وقت

I am studying full-time to become a lawyer.

به‌طور تمام‌وقت درس می‌خوانم تا وکیل شوم.

noun uncountable

انگلیسی بریتانیایی ورزش پایان مسابقه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The fans cheered loudly as the referee signaled the full time.

وقتی داور پایان مسابقه را اعلام کرد، هواداران با صدای بلند به تشویق پرداختند.

The referee blew the whistle to signal full time.

داور سوت زد تا پایان مسابقه را اعلام کند.

noun uncountable

زمان اشتغال به کار

Full time for this job is 40 hours a week.

زمان اشتغال به کار این کار ۴۰ ساعت در هفته است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد full-time

  1. adjective for the entire time appropriate to an activity
    Antonyms:
    part-time half-time

Collocations

full-time job

شغل تمام‌وقت، کار تمام‌وقت

ارجاع به لغت full-time

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «full-time» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/full-time

لغات نزدیک full-time

پیشنهاد بهبود معانی