امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fusee

fjuːˈziː fjuːˈziː
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از fuzee به‌ جای fusee استفاده کرد.

معنی

noun
( fuzee =) (در ساعت) امرود، برآمدگی ساق پای اسب، تفنگ چخماقی، فتیله دینامیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fusee

  1. noun A spirally grooved spindle in a clock that counteracts the diminishing power of the uncoiling mainspring
    Synonyms:
    fusee drive
  1. noun A colored flare used as a warning signal by trucks and trains
    Synonyms:
    fuzee
  1. noun A friction match with a large head that will stay alight in the wind
    Synonyms:
    fuzee
  1. noun Any igniter that is used to initiate the burning of a propellant
    Synonyms:
    fuse fuze fuzee primer priming

ارجاع به لغت fusee

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fusee» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fusee

لغات نزدیک fusee

پیشنهاد بهبود معانی