فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Groundbreaking

ˈɡraʊndˌbreɪkɪŋ ˈɡraʊndˌbreɪkɪŋ

شکل جمع:

groundbreakings

صفت تفضیلی:

more groundbreaking

صفت عالی:

most groundbreaking

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun adjective

مراسم پی‌ریزی و آغاز ساختمان، وابسته به این مراسم

adjective noun

پیشگام، جلو دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
adjective noun

پیشگامانه

Amirkabir's groundbreaking efforts

اقدامات پیشگامانه‌ی امیرکبیر

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد groundbreaking

  1. adjective pioneering
    Synonyms:
    innovative innovating leading-edge trailblazing avant-garde cutting-edge spearheading trendsetting revolutionary radical

ارجاع به لغت groundbreaking

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «groundbreaking» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/groundbreaking

لغات نزدیک groundbreaking

پیشنهاد بهبود معانی