به سنگینی، زیاد، به زحمت، سخت، به سختی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
heavily armed
کاملاً مسلح
The people were heavily taxed.
از مردم مالیات سنگینی گرفته میشد.
to rise heavily from one's seat
با دشواری از صندلی خود بلند شدن
a heavily burdened horse
اسبی که سنگین بار شده است
A heavily populated country.
کشوری که جمعیت زیاد دارد.
We are heavily in debt.
زیر بار قرض سنگینی هستیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «heavily» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/heavily