Horseman

ˈhɔːrsmən ˌhɔːsmən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
سوارکار (مرد)، اسب سوار (مرد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد horseman

  1. noun rider
    Synonyms: equestrian, equerry, roughrider, cavalryman, horse guard, dragoon, gaucho, pricker, buckaroo, postilion, broncobuster, cowboy, jockey, horse trainer

ارجاع به لغت horseman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «horseman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/horseman

لغات نزدیک horseman

پیشنهاد بهبود معانی