فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Irrigation

ˌɪrəˈɡeɪʃn̩ ˌɪrɪˈɡeɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    آبیاری، آب‌رسانی
    • - The lack of irrigation in the dry season resulted in stunted crops.
    • - عدم آب‌رسانی در فصول دیم باعث کاهش رشد محصولات شد.
    • - The fields were lush and green thanks to efficient irrigation methods.
    • - مزارع به لطف روش‌های آبیاری کارآمد شاداب و سرسبز بودند.
  • noun uncountable
    شست‌وشو
    • - Regular oral irrigation can help maintain good dental hygiene.
    • - شست‌وشوی منظم دهان می‌تواند به حفظ بهداشت خوب دندان کمک کند.
    • - The physical therapist used irrigation to alleviate the athlete's muscle stiffness.
    • - فیزیوتراپیست از شست‌وشو برای کاهش سفتی عضلات ورزش‌کار استفاده کرد.
    • - The primary step in treating the skin soon after contact with acid is repeated irrigation.
    • - مرحله‌ی اولیه در درمان پوست بلافاصله پس‌از تماس با اسید، شست‌وشوی مکرر است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد irrigation

  1. noun watering
    Synonyms: sprinkling, spraying, flooding, inundation, soaking

ارجاع به لغت irrigation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «irrigation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/irrigation

لغات نزدیک irrigation

پیشنهاد بهبود معانی