با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Larva

ˈlɑːrvə ˈlɑːvə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    کرم، کرم حشره، نوزاد حشره، لیسه
    • - Larvas cause many plant diseases.
    • - لیسه‌ها سبب بسیاری از بیماری‌های گیاهی می‌باشند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد larva

  1. noun A small crawling animal
    Synonyms: maggot, grub, caterpillar

ارجاع به لغت larva

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «larva» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/larva

لغات نزدیک larva

پیشنهاد بهبود معانی