گذشتهی ساده:
liberalizedشکل سوم:
liberalizedسومشخص مفرد:
liberalizesوجه وصفی حال:
liberalizingروشنفکر کردن، سخاوتمند شدن، آزادیخواه کردن، آزادکردن، رفع ممانعت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His travels somewhat liberalized him politically.
سفرهای او تا اندازهای او را از نظر سیاسی روشنفکرانه کرد.
He wants to liberalize immigration laws.
او میخواهد از سختی و شدت قوانین مهاجرت بکاهد.
studies to liberalize the mind
آموزش به منظور آزاد کردن اندیشه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «liberalize» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/liberalize