Matting

ˈmætɪŋ ˈmætɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
بوریا، حصیر، بوریابافی، پوشش حصیری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد matting

  1. noun Mounting consisting of a border or background for a picture
    Synonyms: mat, floor covering, door mat, drugget, table covering, tatami, fiber mat
  2. verb Twist together or entwine into a confusing mass
    Synonyms: entangling, snarling, tangling, dishevelling, padding, interweaving, braiding, twisting, entwining, carpeting, twining, bordering, plaiting

ارجاع به لغت matting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «matting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/matting

لغات نزدیک matting

پیشنهاد بهبود معانی