به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Moneymaking

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective uncountable
    پرسود، پول‌درآر، پول‌ساز، سودآور
    • - a moneymaking scheme
    • - طرح پرسود
    • - moneymaking businesses
    • - مشاغل سودآور
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد moneymaking

  1. adjective producing profit
    Synonyms: advantageous, gainful, going, good, lucrative, paying, profitable, remunerative, successful, thriving, well-paying
    Antonyms: unprofitable

ارجاع به لغت moneymaking

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moneymaking» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moneymaking

لغات نزدیک moneymaking

پیشنهاد بهبود معانی