به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Monitoring

American: ˈmɑːnətərɪŋ British: ˈmɒnɪtərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    monitored
  • شکل سوم:

    monitored
  • سوم شخص مفرد:

    monitors

معنی

  • C1
    دیده‌بانی، ره‌گیری
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد monitoring

  1. verb Keep tabs on; keep an eye on; keep under surveillance
    Synonyms: watching, controlling, supervising, tracking, surveying, policing, observing, guarding, checking
    Antonyms: forgetting, neglecting, ignoring

ارجاع به لغت monitoring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «monitoring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/monitoring

لغات نزدیک monitoring

پیشنهاد بهبود معانی