معنی northerly به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈnɔːrðərli ˈnɔːðəli

معنی

noun adjective adverb

شمالی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد northerly

adjective Situated to the north

Synonyms: boreal, polar
adjective Coming from the north; used especially of wind

Synonyms: northern
noun A wind that blows from the north

Synonyms: north-wind, norther, boreas
adverb In a northern direction

Synonyms: north, northwards, northward

لغات هم‌خانواده northerly

noun
north, northerner
adjective
north, northerly, northern, northbound, northernmost, northward
adverb
north

ارجاع به لغت northerly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «northerly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/northerly

لغات نزدیک northerly

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

glasses glass ticket taxi wheel boat water pail cafe trousers bedroom table nose bird elephant box money towel