آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

North

nɔːrθ nɔːθ

معنی north | جمله با north

noun adjective adverb A2

شمال، شمالی، باد شمال، رو به شمال، در شمال

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Shemiran is to the north of Tehran.

شمیران در شمال تهران است.

A cold wind is blowing from the north.

باد سردی از شمال می‌وزد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the North Pole

قطب شمال

The North was against slavery but the South favored it.

ایالت‌های شمالی (امریکا) مخالف بردگی بودند؛ ولی ایالت‌های جنوبی خواهان آن بودند.

The North is sunny and dry.

شمال کشور آفتابی و خشک است.

a north wind

یک باد شمالی

North Africa

افریقای شمالی

He went north.

او به سوی شمال رفت.

The building faces north.

ساختمان رو به شمال است.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد north

  1. adjective, adverb toward the top pole of the earth
    Antonyms:

لغات هم‌خانواده north

  • adverb
    north

ارجاع به لغت north

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «north» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/north

لغات نزدیک north

پیشنهاد بهبود معانی