آخرین به‌روزرسانی:

North

nɔːrθ nɔːθ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb A2

شمال، شمالی، باد شمال، رو به شمال، در شمال

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Shemiran is to the north of Tehran.

شمیران در شمال تهران است.

A cold wind is blowing from the north.

باد سردی از شمال می‌وزد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the North Pole

قطب شمال

The North was against slavery but the South favored it.

ایالت‌های شمالی (امریکا) مخالف بردگی بودند؛ ولی ایالت‌های جنوبی خواهان آن بودند.

The North is sunny and dry.

شمال کشور آفتابی و خشک است.

a north wind

یک باد شمالی

North Africa

افریقای شمالی

He went north.

او به سوی شمال رفت.

The building faces north.

ساختمان رو به شمال است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد north

  1. adjective, adverb toward the top pole of the earth
    Synonyms:
    northern northbound northward northerly arctic polar boreal cold frozen northmost toward North Pole tundra septentrional hyperborean
    Antonyms:
    south

لغات هم‌خانواده north

  • adverb
    north

ارجاع به لغت north

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «north» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/north

لغات نزدیک north

پیشنهاد بهبود معانی