Ottoman

ˈɑːt̬əmən ˈɒtəmən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پاف مبل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- She stored her extra blankets in the ottoman.
- پتوهای اضافی‌اش را در پاف مبل گذاشت.
- He sat down on the ottoman while watching TV.
- هنگام تلویزیون تماشا کردن روی پاف مبل نشست.
adjective noun uncountable
کشور عثمانی، عثمانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ottoman

  1. noun A low seat or a stool to rest the feet of a seated person
    Synonyms: footstool, footrest, hassock, pouf, pouffe, puff, tuffet
  2. noun A Turk (especially a Turk who is a member of the tribe of Osman I)
    Synonyms: Ottoman Turk, osmanli
  3. noun The Turkish dynasty that ruled the Ottoman Empire from the 13th century to its dissolution after World War I
    Synonyms: Ottoman dynasty

ارجاع به لغت ottoman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ottoman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ottoman

لغات نزدیک ottoman

پیشنهاد بهبود معانی