با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Parish

ˈpærɪʃ ˈpærɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    parishes

معنی

  • noun C1
    بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا، بخش، شهر، محله، شهرستان، قصبه، اهل محله
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد parish

  1. noun congregation of a church
    Synonyms: archdiocese, bethel, church, churchgoers, community, flock, fold, parishioners, territory

Collocations

ارجاع به لغت parish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/parish

لغات نزدیک parish

پیشنهاد بهبود معانی