فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pillory

ˈpɪləri ˈpɪləri

گذشته‌ی ساده:

pilloried

شکل سوم:

pilloried

سوم‌شخص مفرد:

pillories

وجه وصفی حال:

pillorying

شکل جمع:

pillories

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive adverb

قاپوق، نوعی ابزار شکنجه قدیمی که سر‌ودست مجرم را از سوراخ کوچک تخته‌سنگی گذارنده و فشار می‌دادند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Demagogues came to power and pilloried good men.

عوام‌فریبان به قدرت رسیدند و نیک‌مردان را مورد آزار و تحقیر قرار دادند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pillory

  1. verb criticize harshly or violently
    Synonyms:
    blast crucify savage gibbet

ارجاع به لغت pillory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pillory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pillory

لغات نزدیک pillory

پیشنهاد بهبود معانی