امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Radial

ˈreɪdiəl ˈreɪdiəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پرتوی، شعاعی، محوری، مربوط به رادیو، تابشی، شعاع‌مانند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the radial spokes of a bicycles wheels
- اسپوک‌های پرتاوی چرخ‌های دوچرخه
- the radial pattern of Hammadan's main square
- طرح شعاع‌مانند خیابان‌های میدان اصلی همدان
adjective
پزشکی کالبدشناسی ساعدی، زندی link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد radial

  1. adjective Arranged like rays or radii; radiating from a common center
    Synonyms:
    branching branched stellate outspread spoked radiative radiate
  1. noun Pneumatic tire that has radial-ply casing
    Synonyms:
    radial-tire radial (ply) tire

ارجاع به لغت radial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «radial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/radial

لغات نزدیک radial

پیشنهاد بهبود معانی