با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ranch

ræntʃ rɑːntʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ranched
  • شکل سوم:

    ranched
  • سوم شخص مفرد:

    ranches
  • وجه وصفی حال:

    ranching
  • شکل جمع:

    ranches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    مزرعه، مرتع، مزرعه‌ی دامداری، مزرعه‌ی پرورش حیوانات (مانند اسب و گوسفند و غیره)
    • - a horse ranch
    • - مزرعه‌ی پرورش اسب
    • - His ranch has a large herd of sheep.
    • - مزرعه‌ی او یک گله‌ی بزرگ گوسفند دارد.
  • verb - intransitive verb - transitive
    دامداری کردن، در مزرعه کار کردن، در مزرعه زندگی کردن، در مرتع پرورش احشام کردن
    • - They decided to ranch to be closer to family.
    • - آن‌ها تصمیم گرفتند در مزرعه زندگی کنند تا به خانواده نزدیک‌تر باشند.
    • - The ranching was a lucrative business for him.
    • - دامداری کردن برای او کسب‌وکاری پرسود بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ranch

  1. noun farm
    Synonyms: acreage, cattle farm, dairy farm, estate, farmstead, hacienda, homestead, land, plantation

ارجاع به لغت ranch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ranch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ranch

لغات نزدیک ranch

پیشنهاد بهبود معانی