گذشتهی ساده:
ranchedشکل سوم:
ranchedسومشخص مفرد:
ranchesوجه وصفی حال:
ranchingشکل جمع:
ranchesمزرعه، مرتع، مزرعهی دامداری، مزرعهی پرورش حیوانات (مانند اسب و گوسفند و غیره)
a horse ranch
مزرعهی پرورش اسب
His ranch has a large herd of sheep.
مزرعهی او یک گلهی بزرگ گوسفند دارد.
دامداری کردن، در مزرعه کار کردن، در مزرعه زندگی کردن، در مرتع پرورش احشام کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They decided to ranch to be closer to family.
آنها تصمیم گرفتند در مزرعه زندگی کنند تا به خانواده نزدیکتر باشند.
The ranching was a lucrative business for him.
دامداری کردن برای او کسبوکاری پرسود بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ranch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ranch