فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ranch

ræntʃ rɑːntʃ

گذشته‌ی ساده:

ranched

شکل سوم:

ranched

سوم‌شخص مفرد:

ranches

وجه وصفی حال:

ranching

شکل جمع:

ranches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

مزرعه، مرتع، مزرعه‌ی دامداری، مزرعه‌ی پرورش حیوانات (مانند اسب و گوسفند و غیره)

a horse ranch

مزرعه‌ی پرورش اسب

His ranch has a large herd of sheep.

مزرعه‌ی او یک گله‌ی بزرگ گوسفند دارد.

verb - intransitive verb - transitive

دامداری کردن، در مزرعه کار کردن، در مزرعه زندگی کردن، در مرتع پرورش احشام کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

They decided to ranch to be closer to family.

آن‌ها تصمیم گرفتند در مزرعه زندگی کنند تا به خانواده نزدیک‌تر باشند.

The ranching was a lucrative business for him.

دامداری کردن برای او کسب‌وکاری پرسود بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ranch

  1. noun farm
    Synonyms:
    land estate farmstead acreage homestead plantation cattle farm dairy farm hacienda

ارجاع به لغت ranch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ranch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ranch

لغات نزدیک ranch

پیشنهاد بهبود معانی