امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Transitive

ˈtrænsətɪv / / -zə- ˈtrænsətɪv / / -zə-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more transitive
  • صفت عالی:

    most transitive

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
دستور زبان (فعل) متعدی، گذرا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- transitive verb
- فعل متعدی
- The verb "throw" is a transitive verb because it requires an object to complete its meaning.
- فعل «throw» یک فعل متعدی است چون برای کامل شدن معنی‌اش به مفعول نیاز دارد.
adjective
انتقالی، انتقال‌پذیر، متغیر
- transitive group
- گروه انتقال‌پذیر، گروه ترایا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transitive

  1. noun A verb (or verb construction) that requires an object in order to be grammatical
    Synonyms:
    transitive-verb transitive verb form
  1. adjective Designating a verb that requires a direct object to complete the meaning
    Antonyms:
    intransitive

ارجاع به لغت transitive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transitive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transitive

لغات نزدیک transitive

پیشنهاد بهبود معانی