آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

احساسی به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

صفت
فونتیک فارسی / ehsaasi /

emotional, emotive, sentient, having to do with feeling

emotional

emotive

sentient

having to do with feeling

وابسته به حس کردن

وقتی که به این آهنگ احساسی گوش می‌کرد، به‌آرامی شروع به هق‌هق کرد.

As he listened to the emotional song, he started to sob softly.

متسوسوپرانوی بااستعداد با اجرای قدرتمند و احساسی خود تماشاگران را مجذوب خود کرد.

The talented mezzo-soprano captivated the audience with her powerful and emotive performance.

صفت
فونتیک فارسی / ehsaasi /

sentimental, having to do with emotion

sentimental

having to do with emotion

وابسته به احساسات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

ارزش احساسی او برای گردنبند باعث شد آن را نفروشد.

Her sentimental value for the necklace made her unwilling to sell it.

او هنگام تماشای ویدیوهای قدیمی خانوادگی احساسی شد.

She became sentimental while watching the old family videos.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت احساسی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «احساسی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/احساسی

لغات نزدیک احساسی

پیشنهاد بهبود معانی