tasty, delicious
کیک شکلاتی فوقالعاده بامزه بود.
The chocolate cake was incredibly tasty.
او یک غذای بامزه برای مهمانانش آماده کرد.
She prepared a delicious meal for her guests.
funny, comic, comical, laughable, having a good sense of humor
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کارهای بامزهی او همیشه روز مرا پرنور میکند.
His funny antics always brighten my day.
آنها یک فیلم بامزه تماشا کردند.
They watched a comic film.
cute, pretty, winsome, fetching
میاو بچهگربه خیلی بامزه بود.
The miaow of the kitten was so cute.
من در فروشگاه حیوانات خانگی یک موشخرمای بامزه دیدم.
I saw a pretty ferret at the pet store.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بامزه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بامزه