smell, odor, fragrance, fetor, scent, bouquet, stink, aroma, stench, whiff
این خوراک بو و طعم ناخوشایندی دارد.
This food has a disagreeable smell and taste.
موش کور غذای خود را تنها از طریق بو پیدا میکند.
A mole finds its food by smell alone.
trace, sign, hint, tinge
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
هیچ بویی از زندگی در ساختمان متروکه نمیآمد.
There was not a trace of life in the abandoned building.
بوی تقلب
hint of cheat
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بوی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بوی