to wake up, to awake, to awaken, to waken, to wake
to wake up
to awake
to awaken
to waken
to wake
ساعت شش بیدار شدم.
I awoke at six o'clock.
در ماه مارس طبیعت شروع به بیدار شدن از خواب زمستانی خود میکند.
In March nature begins to awaken from its winter slumber.
to become alert, to become enlightened, to become vigilant
to become alert
to become enlightened
to become vigilant
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او اگر خطر نزدیکی را حس کند، بیدار میشود.
He will become alert if he senses danger nearby.
او امیدوار است که ازطریق سفرهایش بیدار شود.
He hopes to become enlightened through his travels.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بیدار شدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیدار شدن