haste, hurry, precipitation, hastening, dispatch, quickening, scurry, acceleration, rush, impetuosity, hurriedness
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تعجیل موجب خسارت است.
Haste makes waste.
علت تعجیل تو چیست؟
Why are you in such a hurry?
تعجیل او برای رسیدن به قطار باعث شد کیف پولش را در خانه فراموش کند.
Her hurriedness to catch the train caused her to forget her wallet at home.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تعجیل» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تعجیل