warlike, martial, warrior, belligerent, combatant, combative, fighter, fighting, man-of-arms
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دختر رویای جنگجو شدن و جنگیدن برای مردمش را در سر داشت.
The young girl dreamed of becoming a warrior and fighting for her people.
مرد جوان جنگجوی ماهری بود که از زمان بچگی هنرهای رزمی مختلف را آموزش دیده بود.
The young man was a skilled fighter, having trained in various martial arts since he was a child.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «جنگجو» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جنگجو