lonely, lonesome, heavy-hearted, nostalgic, depressed, homesick, cheerless, down
بیمار و دلتنگ وطن
sick and lonely for home
آنقدر دلتنگ مادرم شده بودم که در خواب گریه میکردم.
I was so lonesome for my mother that I cried in my sleep.
gloomy, small and dark
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
هوای بیرون دلتنگ و ابری بود.
The weather outside was gloomy and overcast.
خانهی متروکه از بیرون دلتنگ و گرفته به نظر میرسید.
The old abandoned house looked gloomy and eerie from the outside.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دلتنگ» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دلتنگ