guide, usher, trafficator, leader, lodestar, cicerone, pilot, guiding, docent
دستهی ما مرکب از ده کوهنورد و یک راهنما بود.
Our outfit was composed of ten mountain climbers and one guide.
راهنما به ما کمک کرد صندلیهایمان را عوض کنیم.
The usher helped us change seats.
guidebook, manual, directory, indicator, landmark, key, flasher, vade mecum, turn signal
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کتاب راهنما دارای نمودارهایی برای رجوع راحت است.
The guidebook has charts for easy reference.
راهنما در انتهای کتاب چاپ شده است.
The key is printed at the end of the book.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «راهنما» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/راهنما