فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

رنگ به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فام

فونتیک فارسی

rang
اسم
colour, color, hue, shade, tone, tint, tinct, tinge, tincture, chroma, chrome-, chromato-, cast

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

- به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است.

- Anywhere you go, the sky is the same color.

- رنگ گل‌ها با رنگ رومیزی و ظرف‌ها آمیزه‌ی زیبایی به‌ وجود آورده بود.

- The colour of the flowers blended beautifully with the tablecloth and the dishes.
ماده‌ای برای رنگ کردن

فونتیک فارسی

rang
اسم
paint, pigment, coloring, dye, stain, colorant, dyestuff

- پخش کردن یکنواخت رنگ بر روی کاغذ

- distributing the paint evenly over the paper

- او با احتیاط رنگ‌ها را ترکیب کرد تا رنگ مناسبی بدست آورد.

- He carefully mixed the coloring to achieve the perfect shade.
مکر

فونتیک فارسی

rang
اسم
trick, trickery

- او به‌خاطر رنگ‌های هوشمندانه و طرح‌های فریبنده‌اش معروف بود.

- He was known for his clever tricks and deceitful schemes.

- رنگ او به ضرر قابل توجهی برای شرکت منجر شد.

- Her trickery led to a significant loss for the company.
رنگ کردن چهره

فونتیک فارسی

rang
اسم
make-up, facial, coloration, complexion, physical beauty

- رنگی که او استفاده کرد، درخششی طبیعی به او داد.

- The make-up she used gave her a natural glow.

- رنگ خوب می‌تواند تفاوت قابل توجهی در یک عکس ایجاد کند.

- A good coloration can make a significant difference in a photo.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد رنگ

  1. مترادف:
    صبغه فام گون لون
  1. مترادف:
    حیله مکر
  1. مترادف:
    طرح نقش نقشه

ارجاع به لغت رنگ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «رنگ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/رنگ

لغات نزدیک رنگ

پیشنهاد بهبود معانی