quickly, soon, early, pronto, quick, betimes, speedily, presently, chop-chop, wee, prompt, swiftly, fast, double-quick
پلیس زود سررسید و او را بازداشت کرد.
The police arrived double-quick and arrested him.
زود از خواب برخاست.
He awoke betimes.
خون زود لخته میشود.
Blood coagulates fast.
در زمستان شب زود فرا میرسد.
Night descends early in wintertime.
quick, early, soon
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
رئیس او صبحها خیلی زود خشم است.
His boss is very bad-tempered in the morning.
زودباور
credulous
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «زود» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/زود