سرپنجه به انگلیسی

او به‌آرامی صفحه را با سرپنجه‌اش ضربه زد.

He tapped the screen lightly with his fingertip.

سرپنجه‌ی کوچک بچه‌گربه به ژاکتم گیر کرد.

The kitten's tiny claw caught on my sweater.

کشتی‌گیر با سرپنجه‌ی خود حریفش را زمین زد.

The wrestler used his force to pin his opponent down.

سرپنجه‌ی شیر برای شکار در طبیعت بسیار حیاتی است.

The lion's power is crucial for hunting in the wild.

جنگجوی سرپنجه با اطمینان برای نبرد آماده شد.

The mighty warrior prepared for battle with confidence.

رهبر سرپنجه الهام‌بخش پیروانش بود.

The powerful leader inspired his followers.