progeny, essence, offspring, quiddity, progency
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تولههای گربه سلالهی او هستند.
A cat's kittens are her progeny.
سلالهی پرجمعیت او همهجای کشور پراکنده شدهاند.
His numerous progency are scattered all over the country.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سلاله» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سلاله