poison, toxin bane, venom
(در جانوران سمدار) دارای سم شکافدار
having cloven hooves
سم اسبان خاک مزرعه را به هم کوفته و سخت کرده بود.
Horse hooves had compacted and hardened the farm's soil.
hoof, unguis
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سم را بیاثر کردن
to counteract a poison
مقدار مهلکی سم
a lethal dose of poison
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سم» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سم