tourist, traveler, explorer, sightseer, excursionist
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سیاح در بازار شلوغ گم شده بود.
The tourist was lost in the crowded market.
سیاح از آشپزی محلی رستوران لذت میبرد.
The tourist was enjoying the local cuisine at the restaurant.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سیاح» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سیاح