wicked, restive, ruffianly, foul, baleful, hooligan, mischievous, outlaw, villain, iniquitous, sinister, mean
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
باید معلمی پیدا کنیم که این بچههای شرور را آدم کند.
We must find a teacher who can civilize these mischievous children.
نامادری شرور با سیندرلا خیلی بد رفتار میکرد.
The wicked stepmother treated Cinderella terribly.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شرور» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شرور