sacrifice, sacrificial offering, offering, oblation, prey, immolation
آنان قربانی تقدیم خدایان خود کردند.
They offered up sacrifices to their Gods.
قربانی یک گوسفند در راه خدایان
the sacrifice of a lamb to the gods
قربانی مشتمل بود بر یک شتر پیر.
The sacrifice consisted of an old camel.
victim, casualty
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تعداد قربانیان آن جنگ کم نبود
the number of that war's victims was not negligible
قربانیان غیرنظامی بمباران
the civilian victims of the bombing
sacrificial
یک گوسفند قربانی
a sacrificial lamb
شتر قربانی
sacrificial camel
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «قربانی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/قربانی