آخرین به‌روزرسانی:

مرض به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / maraz /

disease, illness, ailment, sickness, infirmity, indisposition, ailing, malady, morbidity, condition, disorder, complaint

بیماری، کسالت، رنجوری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

مادرش مرض قلبی دارد.

His mother has a heart condition.

مرض حاد

acute disease

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مرض

  1. مترادف:
    بیماری درد رنجوری عارضه کسالت ناخوشی
    متضاد:
    سلامتی صحت عافیت تندرستی

ارجاع به لغت مرض

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مرض» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مرض

لغات نزدیک مرض

پیشنهاد بهبود معانی