passive, influenced, subject to influence or pressure
او نقشی منفعل در پروژه داشت و بدون اینکه ایدهای بدهد صرفا دستورالعملها را دنبال میکرد.
He had a passive role in the project, simply following instructions without contributing any ideas.
سرشت منفعل او راحت صحبت کردن را برایش سخت کرده بود.
His passive nature made it difficult for him to speak up.
مجازی ashamed, contrite, embarrassed
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او از اجرای ضعیفش در رقابت منفعل بود.
He was ashamed of his poor performance in the competition.
آنها از اعتراف به اینکه اشتباه کرده بودند، منفعل بودند.
They were ashamed to admit that they had made a mistake.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «منفعل» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/منفعل