careful, attentive, heedful, watchful, vigilant, alert, on the lookout, circumspect, cautious, wary, wide-awake, sharp-sighted, sharp-eyed, all eyes and ears, on the alert
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
معتادان پیشین باید مواظب باشند که دوباره دچار اعتیاد نشوند.
Former addicts should be careful not to backslide.
سگ مواظب بود و صاحبش را به هر صدای غیرعادی آگاه میکرد.
The dog was watchful, alerting its owner to any unusual sounds.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مواظب» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مواظب