فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

نقاشی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • تصویر نقاشی شده
  • فونتیک فارسی

    naghghaashi
  • اسم
    painting, picture, portrait, depiction, tableau, portrayal, likeness, illustration
    • - این نقاشی با واقعیت تشابه دارد.

    • - This painting approximates reality.
    • - دو نقاشی توسط هنرمندی ناشناس

    • - two paintings by an unknown artist
  • هنر نقاشی
  • فونتیک فارسی

    naghghaashi
  • اسم
    painting, portrait painting
    • - سبک نقاشی عاری از بی‌قاعدگی یا تناقض

    • - a consistent style in painting
    • - کار تفریحی چرچیل نقاشی و نگارش بود.

    • - Churchill's avocations were painting and writing.
  • عمل رنگ زدن به خانه و اشیا
  • فونتیک فارسی

    naghghaashi
  • اسم
    house painting
    • - او از راه نقاشی امرار معاش می‌کند.

    • - He earns his livelihood by painting.
    • - سطح بیرونی قایق احتیاج به نقاشی دارد.

    • - The outside of the boat needs painting.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد نقاشی

ارجاع به لغت نقاشی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «نقاشی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/نقاشی

پیشنهاد بهبود معانی